وبلاگ شخصی محمود مرادی گُمش تپه



آن مرد در باران آمد. محمود مرادی گُمش تپه از پشت پنجره کلاس راحت می دیدمش . در گوشه ای از حیاط مدرسه پناه گرفته بود. چتر سباه رنگ بزرگش را باز کرده بود و نگاهش به پنجره کلاسی بود که من از پشت یکی از نیمکتهایش نگاهم رویش ثابت مانده بود . صدای معلم توی کلاس چهارم اوج می گیرد و گاهی با حسی غریب همراه می شود صدای دلنشینش هنوز هم همراهم است حتا گاهی بهانه ای می شود برای قدم زدن در کوچه های خلوت خاطرات کودکی
پُشتِ دریا ، شهریست . محمود مرادی گُمش تپه امروز روز هشتم از ماه هشتم سالی است که بعد از یک هزار و سیصد، دو رقم آخرش به عددنود و هشت ختم می شود. هیچ تصمیمی برای نوشتن یاداشت هایم در این روز نداشتم . اما نمی دانم کدام آدم شیر پاک خورده ای به دلم انداخت که این روز، یک روز خاصیه ! انگاری که خوش یُمنه و با خود شانسی به همراه خواهد داشت. مخصوصن اینکه توی این فضاهای مجازی و فلان گرامها که اکثرن توقیف شده اند خوانده بودم که خیلی از پدر و مادر فوق امروزی! به کمک

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ متروکه‌ی "ناشناسِ پُر حرف" موی تای وکیک بوکسینگ Kelly پارسا فایل کایرو جوردینو aryaheatsink به تایپ - تایپ در دستان شما دعوت کتاب و سنت گردشگری و توریسم